ذاکرین اهل البیت (ع) روستای مهدیرجه جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 3:22 :: نويسنده : ابوذر عموزاد مهدیرجی
تمام لاله ها رفتند و تنها مانده ام من خدا داند نمازم را نشسته خوانده ام من
ز دل خیزد شراره ، ندارم راه چاره
که بر هفت آسمانم نمانده یک ستاره
شبم راسحر،توای همسفر،چراازمن جدایی؟
امید دلم،همه حاصلم،حسین جانم کجایی؟
چرا دیگر نمی تابی تو ای ماه منیرم؟
از آن لب های پر خونت دعا کن من بمیرم
شب وروزم سیاه است،دوچشم من به راه است
خودم در خیمه اما ، دلم در قتلگاه است
رسد بوی تو،چو گیسوی تو،ببین در پیچو تابم
بیا کن نظر،چو شمع سحر،غم تو کرده آبم
ز داغت یا اخا سوزانده ای بال و پرم را
بیا از قتلگه امشب تماشا کن حرم را
چو بلبل من بنالم ، شده افسرده حالم
تو ای ابرو کمونی ، ببین همچون هلالم
بیا دلبرم ، به سوی حرم ، ببین بشکسته بالی
گل چیده ام،بود دیده ام،به گهواره ی خالی
نظرات شما عزیزان:
سلام خیلی عالیه داداشم وبلاگت خدا خیرت بده ...
پاسخ:ممنون از جنابعالی
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|